اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست
مراد خویش دگر باره من نخواهم خواست
عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد
خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست
میان عیب و هنر پیش دوستان قدیم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست
مرا به هرچه کنی دل نخواهی آزردن
که هرچه دوست پسندد به جای دوست رواست
هزار دشمنی افتد میان بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
جمال در نظر و شوق همچنان باقی است
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
اگر کنند ملامت نه بر من تنهاست
غلام قامت آن لعبت قباپوشم که
از محبت رویش هزار جامه قباست
بلا و زحمت امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امید رحمت فرداست